آمار د - دانلود جدیدترین اهنگها
سفارش تبلیغ
صبا ویژن

ژاپنیها از سلولهای بنیادی بافت مغزی تولید کردند

ارسال شده توسط د در 87/8/20:: 11:26 صبح

ژاپنی‌ها از سلول‌های بنیادی بافت مغزی تولید کردند

دانشمندان ژاپنی‌ برای اولین بار در جهان موفق شدند از
سلول‌های بنیادی بافت مغزی تولید کنند. به گزارش سرویس «علمی» خبرگزاری
دانشجویان ایران(ایسنا)این دستاورد جدید، امیدهای تازه ای را برای درمان
بیماری‌های مغزی به ارمغان می آورد. به گفته کارشناسان انستیتو تحقیقاتی
ریکن که مورد حمایت دولت ژاپن است، در این تحقیق از سلولهای بنیادی بر
گرفته از جنین‌های انسانی استفاده شده و بافت‌هایی از قشر مخ تولید شده
است. قشر مخ، حکم برج کنترل اصلی مغز را دارد. این بافت‌ها با سازماندهی
خودکار به چهار منطقه مجزا تبدیل می‌شوند که بسیار شبیه به ساختار مغز در
جنینهای انسانی است و می‌تواند فعالیتهای عصبی مانند انتقال سیگنال‌های
الکتریکی را هدایت کند. هر چند در مطالعات قبلی تفکیک سلول‌های بنیادی به
سلولهای مجزا امکان پذیر شده بود، اما تاکنون محققان نتوانسته بودند این
سلولها را به بافت‌های کاربردی تبدیل کنند.


6 چهره که با جراحی زیبایی، زشت تر شدند

ارسال شده توسط د در 87/8/20:: 11:25 صبح

شاید هر روز در گوشه و کنار دنیا خیلی‌ها عکس یک هنرپیشه‌ هالیوودی یا یک
ستاره موسیقی را در دست می‌گیرند و روانه مطب جراحان پلاستیک می‌شوند و
اصرار می‌کنند که پس از جراحی شبیه آنها شوند. در این میان شاید شما
بسیاری از جراحی‌های زیبایی که چهره صاحبانشان را بسیار زشت کرده‌اند را
هیچ‌گاه نبینید ولی ما در اینجا برای شما نمونه‌هایی از این چهره‌ها را
گردآوری کرده‌ایم که برای همیشه شما را از جراحی‌های زیبایی آنچنانی منصرف
می‌کنند و شاید دیگر به سرتان نزند تا با جراحی‌ شبیه فلان هنرپیشه
هالیوودی یا فلان ستاره موسیقی شوید…

مایکل جکسون

قبل از عمل       بعد ازر عمل

در میان چهره‌های موسیقی غرب که با انواع و اقسام
جراحی‌های زیبایی تغییر چهره داده‌اند، مایکل جکسون در صدر این جدول
ایستاده است. پس از تغییر رنگ پوست او از سیاه به سفید که نتیجه چند جراحی
پلاستیک سنگین روی پوست او بوده است، داستان بینی او خود ماجرای دیگری است
البته بعضی می‌گویند پوست مایکل جکسون در اثر ابتلا به نوعی بیماری پوستی
به نام ویتیلیگو دچار تغییر رنگ شده است. در این بیماری رنگدانه‌های رنگی
پوست از بین می‌روند و این موجب می‌شود که پوست رنگ ببازد البته این تغییر
رنگ به صورت تکه‌تکه اتفاق می‌افتد و بعید است که پوست او به صورت یکپارچه
در اثر ابتلا به این بیماری یکدست از سیاه به سفید تبدیل شده باشد. در این
میان خبرها حاکی است که بینی مایکل جکسون در اثر انجام عمل‌های جراحی چند
باره روی آن دیگر فاقد هرگونه غضروف است و مثل یک پروتز است که می‌توان آن
را از صورتش جدا کرد!

مگ رایان

قبل از عمل       بعد ار عمل

شاید مگ‌رایان را در بسیاری از فیلم‌های خانوادگی
آمریکایی دیده باشید که موهای کوتاه روشن و صورت ملیحی دارد ولی این روزها
دیگر خبری از آن ظرافت چهره نیست. لب‌های این هنرپیشه و به خصوص لب بالایش
کمی باریک است و شاید به همین دلیل است که او صورتش را به تیغ جراحی سپرده
و از روش‌های برجسته‌سازی لب استفاده کرده است.

لب‌های برجسته شده این هنرپیشه، زیبایی چهره او را از
بین برده است و در عین حال جراحی بینی او هم‌چندان زیبا از آب درنیامده
است و او را از زنی با چهره طبیعی به زنی با چهره غیرطبیعی و پف کرده
تبدیل کرده است. شاید او هم پس از این همه جراحی زیبایی خجالت می‌کشد که
به چهره جدیدش در آیینه نگاه کند چون پس از خرج کردن آن همه دلار، زشت‌تر
شده است.

ملانین گریفیث

قبل از عمل       بعد ار عمل

ملانین گریفیث هم یکی دیگر از چهر‌ه‌هایی است که شما را
برای همیشه از جراحی پلاستیک نا امید می‌کند. چهره او پس از تزریق و کشیدن
پوست صورتش بیشتر شبیه یک اردک شده است تا یک خانم‌ جوان و شاداب و حتی
صورتش پیرتر به نظر می‌رسد.

لارافلاین بویل

قبل از عمل       بعد ار عمل

اگر شما به عکس‌های پیش و پس از جراحی پلاستیک او توجه
کنید می‌بینید که لزومی به چنین جراحی‌های زشت‌کننده‌ای وجود نداشت. با
این جراحی‌ها و تزریق‌ها چهره او از یک صورت متناسب و طبیعی و زیبا به
صورتی ورم کرده و نامتقارن و نازیبا تبدیل شده است. شما حاضرید میلیون‌ها
دلار بدهید تا زشت‌تر شوید؟

دوناتلاورساچی

قبل از عمل       بعد ار عمل

حتما وقتی طرفدارانش پس از جراحی زیبایی به صورتش نگاه
می‌کنند اولین جمله‌ای که به ذهنشان می‌آید این است که او چه‌قدر زشت شده
است. بینی پهن و بزرگ و لب‌های ناقرینه او را به یک چهره نامتناسب تبدیل
کرده است تا خانمی با چهره ظریف و زیبا.

کریستین ویگ

قبل از عمل       بعد ار عمل

شما فکر می‌کنید این خانم چه بلایی بر سر بینی‌اش آورده
است؟ درست مثل این است که نصفی از بینی‌اش را بریده باشند. جراحی‌های
زیبایی میلیون دلاری همیشه هم خوب از آب درنمی‌آیند و گاهی ممکن است شما
را بسیار بسیار زشت‌تر کنند.

منبع : هفته نامه سلامت



مغز افرادی که دست به خودکشی میزنند با دیگران فرق دارد!

ارسال شده توسط د در 87/8/20:: 11:21 صبح

 

 

در پژوهشی در کانادا مشخص شده که مغز افرادی که دست به خودکشی می زنند از لحاظ ترکیبات شیمیایی با دیگران تفاوت دارد.
پژوهشگران
کانادایی طی این تحقیق مغز ?? جسد را تجزیه کردند و دریافتند در مغز
افرادی که خودکشی کرده بودند، درصد بالایی از یک فرایند شیمیایی که باعث
تغییر رفتار می‌شود یافت می شود.
این پژوهشگران از دانشگاه های وسترن
وانتاریو و اوتاوا مشغول تحقیق در این باره بودند ، بافت های مغز ?? نفر
را که خودکشی کرده بودند و ?? نفر دیگر را که به طور ناگهانی به دلایل
دیگر مرده بودند، تجزیه کردند.
آنها دریافتند که DNA افرادی که در گروه خودکشی قرار داشتند تحت تاثیر فرایندی بنام میتلاسیون است که در تنظیم رشد سلولی دخیل است.
میتلاسیون
همان جریانی است که جلو فعالیت ژن‌های ناخواسته را در سلول‌ها می گیرد تا
مثلا ژنی که برای ساخت پوست ضروری است، برای این کار فعال شود، نه برای
ساختن بافت قلب.
میزان میتلاسیون در مغزهای گروه خودکشی تقریبا ??
برابر گروه دیگر بود و ژنی که غیر فعال شده بود، نوعی گیرنده پیام‌های
شیمیایی بود که در تنظیم رفتار نقشی اساسی دارد.
پیش از این مشخص شده بود که تغییر در فرایندهای میتلاسیون می تواند حاصل ترکیبی از عوامل ژنتیک و محیطی به نام اپیژنتیک باشد.
دکتر
مایل پولتر سرپرست این گروه تحقیقاتی می‌گوید: این مساله که ژنوم تا این
حد در مغز منعطف عمل می کند، بسیار تعجب‌آور است چون سلول های مغزی تقسیم
نمی شوند. نورون ها در آغاز زندگی به وجود می آیند؛ بنابراین دانستن اینکه
مکانیزم های اپی ژنتیک همچنان اتفاق می افتند، جالب است.
یافته های این تحقیق راه را برای پژوهش در این زمینه و یافتن روش های درمانی تازه باز می کند.



امام رضا جان سلام

ارسال شده توسط د در 87/8/20:: 11:20 صبح

امام رضا جان سلام

تولدتان مبارک. همیشه تولد شما خیلی به من و شاید به همه خوش
می‌گذرد. تولد شما هیچ خرجی ندارد!.. شاید چون هدیه ای در شان شما یافت
نمی‌شود که پیشکش کنیم. در عوض شما حسابی هدیه باران می‌کنید. به همه هدیه
می‌دهید، آنقدر زیاد که از سرمان هم زیاد است. مولای خوب من، هر چند من رو
سیاهم و کوله بارم پر از گناه... هر چند از رویتان شرمنده‌ام، اما کجا
بروم که راهم بدهند جز در خانه شما؟ کدام خانه است که کریمی و مهربانی چون
شما در آن باشد؟ کجاست آن جایی که من به آن جا بروم و گناهانم را پشت
درهایش جا بگذارم؟ کجاست آن جا که صاحب خانه بی‌هیچ منتی این چنین مهمان
را خوش آمد بگوید؟ امروز روز تولد شماست و ما خوشحالیم، اما هر روزی که به
دیدن شما بیاییم از نو متولد می‌شویم. گناهانمان را در شلوغی حرمتان گم
می‌کنیم. من و گناهم آنقدر غرق نگاه به روحانیت معلق در آسمان حرمتان
می‌شویم که دست هم را ول می‌کنیم. اشک در چشمانمان جمع می‌شود و جز شما
هیچ نمی‌بینیم. امام من... جانم به قربانت، کجا بروم که با من اینچنین
کنند؟ کجا بروم با این سیاهی‌ام، که راهم بدهند؟ کجا بروم که سیاهی‌هایم
را پاک کنند و تازه بگویند "بخواه"؟ قربانتان بروم... خیلی دوستتان دارم.
آنقدر که نمیتوان گفت. راستی می‌دانم که بهتر از من می‌دانید، خیلی‌ها
التماس دعا گفته‌اند. بعضی دوستان هم از تنهایی به تنگ آمده‌اند، می‌دانید
که ، تخصص خودتان است. .. دیگر ریش و قیچی هم دست خودتان.....

باز هم تولدتان مبارک.

خداحافظ.


خبری تامل برنگیز ؟!

ارسال شده توسط د در 87/8/20:: 9:32 صبح

خبری تامل برنگیز ؟!


شاید این خبر تأمل برانگیز باشد امٌا ...

هیچ کس نمیتواند تکذیب کند «دیگر زمان پیروزی اسرائیل این قوم دروغین و ظالم بسر رسیده»

شاید در هر زمانی شاهد آن باشیم که تمامی خبرگزاریهای جهان فریاد زنند :

... اسرائیل نابود شد ...

.:: MONOPOLY ::.

با اعتراض مسلمانان ؛نام اسرائیل از یک بازی بین المللی حذف شد.

 

معروفترین شرکت تولید کننده بازی روی میز جهان، تحت فشار از سوی مسلمانان، مجبور به حذف نام اسرائیل با پایتخت اورشلیم از روی بازی خود شد.

 

به گزارش «سی ان ان»، شرکت «هزبروی» آمریکا، خالق بازی بین المللی روی میزی و کارتی موسوم به «مونوپولی» که نه تنها کودکان، بلکه بزرگسالان را در هر مکان و زمانی به خود جلب می کند، با فشار مسلمانان فلسطینی، مجبور شد نام اسرائیل با پایتخت اورشلیم(قدس اشغالی) را از روی نسخه بین المللی بازی خود که در جمع بیست کشور جهان درج شده بود، حذف کند.این در حالی است که
لابیهای صهیونیستی حاضر در اسرائیل و آمریکا تلاش کردند، هزبرو را از این
اقدام منصرف کنند، ولی هزبرو تأکید کرد، هرگز قصد دخالت و یا وارد شدن در
مقولات سیاسی را ندارد
.

 

لینک منابع :

داخلی

سایت بصیرت:>http://basirat.ir/news.aspx?newsid=22378

خارجی

سایت بازی مونوپولی:>http://www.hasbro.com/games/kid-games/monopoly

سایت سی ان ان:>http://www.cnn.com/2008/WORLD/meast/02/22/global.monopoly/index.html


بهترینها در دست ماست ...

ارسال شده توسط د در 87/8/20:: 9:27 صبح

بهترینها در دست ماست ...


آواز دهل شنیدن از دور خوش است

 

امروزه در کشور ما رسم شده که (اونور آب همه چیزش بهتره)

اما دریغ از اینکه بدون هیچ اطلاع کافی
تمامی عقل را در چشم گذاشته و بر مبنای تصاویر زیبای ساختگی در تلویزیون
و... تصورات غلطی میکنیم که منجر به پشیمانی میشود.

نباید رفتار ما مانند ضربالمثل فوق باشد که: (مرغ همسایه غاز است) نه اصلا اینگونه نیست ...

بعضاً حرفهای قدیمی هارو باید طلا گرفت که میفرمایند:

آواز دهل شنیدن از دور خوش است

یکی از عادتهای بد و ناپسند حریص بودن و چشم به دارایی دیگران داشتن است.

در حالی که غافل هستیم از اینکه دارایی خودمان از بهترین هاست

کمی باید تامل کرد و با دقت نگاه کرد که (اگر من فاقد بعضی امکانات نیستم اما دارای خوبی های زیادی هستم که مجالی برای شمارش آنها در این صفحه نیست ...

                              آنچه داری قدرش ندانی

                                                                  گر از دستش دهی قدرش بدانی


پیر مرد و پسر

ارسال شده توسط د در 87/8/19:: 12:18 عصر

پیر مرد و پسر

در حدود پنجاه سال پیش در جایی در فرانسه، پیرمرد پنجاه ساله ای از اهالی ترکیه، زندگی می کرد که ابراهیم نام داشت، و یک خواربار فروشی را اداره می کرد. این خواربار فروشی در آپارتمانی واقع بود که خانواده ای یهودی در یکی از واحدهای آن زندگی می کردند. این خانواده پسری داشتند به نام ?جاد? که هفت سال بیشتر نداشت.
جاد عادت داشت که هر روز برای خرید مایحتاج منزل به مغازه عمو ابراهیم می آمد، وهر بار هنگام خروج از مغازه از فرصت استفاده می کرد وقطعه شکلاتی را می دزدید. یک روز جاد فراموش کرد که طبق معمول از مغازه شکلات بردارد، اینجا بود که عمو ابراهیم او را صدا زد و به او یادآوری کرد که شکلاتی را که هر روز بر می داشته، فراموش کرده است. جاد که حسابی شوکه شده بود، گمان می کرد که عموابراهیم از دزدیهای او چیزی نمی داند، لذا از او خواهش کرد که او را ببخشد، وبه او قول داد که دیگر این کار را تکرار نکند.
عمو ابراهیم گفت: نه، بشرطی تو را می بخشم که به من قول بدهی که هر گز در زندگیت دزدی نکنی، ودر مقابل می توانی هر روز از مغازه من یک شکلات برداری.
جاد با خوشحالی این شرط را قبول نمود? سالها گذشت، و عمو ابراهیم برای جاد یهودی بمانند پدر، مادر و دوست بود. هر وقت جاد با مشکلی برخورد می کرد، و یا از حوادث روزگار به تنگ می آمد، به نزد عمو ابراهیم می آمد، و مشکل خود را برای او مطرح می کرد.
عمو ابراهیم هم کتابی را از کشو میز مغازه بیرون می آورد، و به جاد می داد، واز او می خواست، صفحه ای از کتاب را باز کند.
وقتی جاد کتاب را باز می کرد، عمو ابراهیم دو صفحه ای از کتاب را می خواند، و سپس کتاب را می بست، و بدین ترتیب مشکل جاد را حل می کرد. جاد وقتی از مغازه بیرون می آمد، احساس می کرد ناراحتی اش برطرف شده، خیالش راحت شده، و مشکلش حل شده است.
سالها گذشت، و رابطه جاد با عمو ابراهیم، آن پیرمرد مسلمان تحصیل نکرده تُرک این چنین سپری شد!
بعد از هفده سال، جاد به سن بیست وچهار سالگی و عمو ابراهیم به سن شصت وهفت سالگی رسید?. عمو ابراهیم دار فانی را وداع گفت، و قبل از وفاتش صندوقی را برای فرزندانش بجا گذاشت، او در صندوق کتابی را نهاده بود، که همیشه جاد آنرا در مغازه می دید. او به فرزندانش وصیت کرد تا کتاب را به جاد آن جوان یهودی هدیه بدهند. وقتی فرزندان عمو ابراهیم صندوق را به جاد دادند، او از مرگ عمو ابراهیم باخبر شد، از شنیدن این خبر جاد بسیار ناراحت گردید، چرا که عمو ابراهیم یار و یاور او در حل همه مشکلات بود.
روزها گذشت? روزی از روزها برای جاد مشکلی پیش آمد، و بیاد عمو ابراهیم و صندوقی که به او هدیه داده بود افتاد. صندوق را پیدا کرد، وآنرا باز نمود، ناگهان دید که در صندوق همان کتابی است که همیشه آنرا در مغازه عمو ابراهیم باز می کرد، و عمو ابراهیم آنرا می خواند! جاد صفحه ای ازکتاب را باز کرد، اما کتاب به زبان عربی بود، و او از زبان عربی چیزی نمی دانست.
او بنزد همکاری از اهالی تونس رفت، و از او خواهش کرد تا دو صفحه از کتاب را برایش بخواند، و او نیز خواند. پس از اینکه جاد مشکلش را برای همکار تونسی اش شرح داد، تونسی راه حلی را برای مشکلش پیدا کرد! جاد شگفت زده از او پرسید: این کتاب چیست؟
تونسی گفت: این قرآن کریم کتاب مسلمانان است! جاد گفت: چگونه می توانم مسلمان شوم؟ تونسی گفت: کافی است شهادتین را بگویی، و از شریعت پیروی کنی! جاد گفت: أشهد ألا إله إلا الله وأن محمداً رسول الله

جاد الله مسلمان
جاد مسلمان شد، و بخاطر بزرگداشت این کتاب نام خود را ?جاد الله قرآنی?گذاشت، و تصمیم گرفت باقیمانده عمر خود را وقف خدمت به این کتاب بزرگ کند? جاد الله قرآن را فرا گرفت، وآنرا فهمید، و در اروپا شروع به دعوت دیگران کرد، تا آنجا که تعداد زیادی یهودی و مسیحی را مسلمان نمود.
روزی از روزها در حالی که جاد الله اوراق قدیمی خود را زیر و رو می کرد، قرآنی را که عمو ابراهیم به او هدیه داده بود باز کرد، ناگهان در اول قرآن نقشه ی جهان را دید، بر روی آن نقشه ی قاره آفریقا توجهش را جلب نمود، چرا که روی آن امضای عمو ابراهیم نقش بسته، ودر زیر آن این آیه نوشته شده بود: (ادْعُ إِلِى سَبِیلِ رَبِّکَ بِالْحِکْمَةِ وَالْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ) [النحل : ???] یعنی: با حکمت و اندرز نیکو (دیگران) را به راه پروردگارت دعوت کن.
جاد الله پی برد که این وصیت عمو ابراهیم است، وتصمیم گرفت آنرا عملی نماید? لذا برای دعوت بسوی دین خدا، اروپا را به قصد کشورهای آفریقایی ترک گفت، گفته می شود که کارش آنقدر مبارک و موفقیت آمیز بود که بدست او ملیونها نفر مسلمان شدند.

پایان مسیر
جاد الله قرآنی، این مسلمان واقعی و دعوتگر الهام یافته، سی سال از عمر خود را تماماً برای دعوت بسوی خدا در آفریقا سپری کرد، و میلیونها انسان بدست او مسلمان شدند? جاد الله قرآنی در سال ????م-????ش در آفریقا بخاطر بیماریهایی که در راه دعوت به اسلام به آن دچار شده بود، از دنیا رفت. او در هنگام وفات ?? سال بیش نداشت، که سی سال آنرا در راه دعوت بسوی خدا صرف کرده بود.خداوند او را غریق آمرزش و قرین رحمت خود بگرداند.
مادریهودی جاد الله قرآنی که استاد دانشگاست، فقط دو سال پیش در سال ????م -????هـ ش یعنی دو سال بعد از وفات پسرش در سن هفتاد سالگی مسلمان شد. مادرش می گوید: در طول این سی سالی که پسرش مسلمان شده بود، او دائماً در حال جنگ وجدال با او برای بازگرداندنش به دین یهودیت بوده است. ولی با وجود تجربه و اطلاعات کافی وقدرت استدلال، نتوانست پسرش را از اسلام بازگرداند، در حالی که عمو ابراهیم، آن پیرمرد مسلمان تحصیل نکرده، توانست قلب فرزندش را شیفته اسلام کند.
چرا جاد الله قرآنی مسلمان شد؟ او میگوید: در مدت هفده سالی که با عمو ابراهیم ارتباط داشتم، حتی یکبار هم به من نگفت?ای کافر? یا ?ای یهودی? ، یا حتی به من نگفت ?مسلمان شو? ? تصورش را بکنید، هفده سال عمو ابراهیم دندان روی جگر گذاشت، و نه در باره اسلام و نه در باره یهودیت چیزی به او نگفت! واقعاً عجیب است که چگونه یک پیرمرد تحصیل نکرده، دل یک پسر بچه را شیفته قرآن می کند.
یک بار در یکی از ملاقاتها از او سؤال شد که چه احساسی دارد وقتی می بیند میلیونها انسان بدست او مسلمان شده اند؟ درجواب گفت: او هیچ احساس افتخاری نمی کند، چرا که او بگفته خودش بخشی از خوبیهای عموابراهیم را جبران می کند.
دکتر صفوت حجازی یکی از دعوتگران مشهور مصری می گوید: در کنفرانسی در شهر لندن پیرامون مسئله دارفور، و راههای کمک به مسلمانان نیازمند وحمایت آنها از خطر تبشیر و جنگ، با یکی از رؤسای قبایل دارفور ملاقات کردم. در گرماگرم صحبت از او پرسیدم: شما دکتور جادالله قرآنی را می شناسید؟ رئیس قبیله بلند شد و از من پرسید: مگر شما او را می شناسید؟ گفتم: بله! زمانی که در سوئیس برای معالجه آمده بود، من با او ملاقات کردم.. رئیس قبیله بر روی دستهایم خم شد، و به گرمی آنرا بوسید!! به اوگفتم: چکار می کنی؟ من کاری نکرده ام که سزاوار این همه محبت باشد! گفت: من دست شما را نمی بوسم، بلکه دستی را می بوسم که دست جاد الله قرآنی را گرفته است!!
از او پرسیدم: مگر تو بدست جاد الله قرآنی مسلمان شده ای؟ رئیس قبیله گفت: نه! من بدست مردی مسلمان شده ام، که او بدست جاد الله قرآنی مسلمان شده است!!!

فیلم عمو ابراهیم و جاد:
نکته جالب وکمی عجیب در داستان جاد الله قرآنی و عموابراهیم این است که در سپتامبرسال ???? (یعنی درست بعد از وفات جادالله) سینمای فرانسه از داستان زندگی عمو ابراهیم و جاد الله، فیلمی ساخت بنام:? Monsieur Ibrahim et les fleurs du Coran? یعنی: ?آقا ابراهیم وگلهای قرآن? به کارگردانی آقای Fran?ois Dupeyron قهرمان این فیلم عمر الشریف هنر پیشه معروف مسلمان است که نقش عموابراهیم را بازی می کند، این فیلم در سال ???? به روی صحنه آمد وجوایز زیادی را در سطح محلی و جهانی کسب کرد.


برادرم مرا وادار به تن فروشی میکند!

ارسال شده توسط د در 87/8/19:: 12:17 عصر

دختر 20 ساله:
برادرم مرا وادار به تن فروشی میکند!

زمانی که دخترک را در پشت میله های زندان دیدم اصلا باور نمیکردم او نیز خلافکار باشد زیرا چهره ی معصومش
خبر از غمی بزرگ میداد
اسم؟الهه هستم و 20 سال دارم
جرم؟فساد و فحشا
چرا به این کار روی آووردی؟ اشک امانش نمیدهد و با بقض میگوید: 15 سال داشتم که پدر و مادرم در یک حادثه ی رانندگی کشته شدند از آن زمان به بعد با برادر بزرگم زندگی میکردم که 27 سال سن داشت
روزهای خوش ما به آخر رسید زیرا برادرم معتاد به حشیش شد بدبختی هایم دو چندان شد زیرا برادرم تمام وسایل منزل را صرف خرید مواد میکرد به قدری آلوده شده بود که از 50 متری مشخص بود معتاد است
برادرم مرا وادار به تن فروشی میکرد و هرشب مرا به مردان ثروتمند اجاره میداد زمانی که اعتراضکردم با سیم کولر به جانم افتاد و مرا تهدید کرد اگر به حرفش گوش ندهم مرا خواهد کشت از آن به بعد هر روز آرزوی مرگ میکردم خسته شده بودم از همه کس از مردانی که به زور به من تجاوز میکردن از مردانی که با دندانهایی زرد و دهنی بد بو مرا میبوسیدند از برادرم که مرا قربانی اعتیاد خودش کرد هرگز برادرم را نخواهم بخشید
چگونه دستگیر شدی؟ برادرم مرا به فردی به نام اصغر خرگوش اجاره داده بود و در مقابل ازش مواد میگرفت
روزی اصغر خرگوش مرا به خانه ی فسادی برد و مرا وادار به رابطه نامشروع با همدستش کرد در همین موقع بود که ماموران انتظامی آنجا را محاصره کردند و مرا دستگیر کردند
از برادرت خبری نداری؟ برادرم چندی پیش بر اثر تزریق سرنگ هوا مرد
حکمت چیست؟ گریه امانش نمیدهد و با بقضی میگوید؟ افسوس که باید در اوایل جوانیم طناب سرد دار را بر گردنم حس کنم محکوم به اعدام شده ام زیر زنا کرده ام
الهه با غمهایش وارد سلولش شد.


حکایت غم انگیز خیابان های تهران و سئول

ارسال شده توسط د در 87/8/19:: 12:17 عصر

پیش از انقلاب به دنبال مسافرت شهردار وقت تهران به سئول در سال ???? درجهت همکاری بین دو کشور سنگ بنای دو خیابان بزرگ در پایتخت دو کشور گذاشته شد.خیابانی در تهران با نام سئول و خیابانی در سئول با نام تهران در این قرار داد شهردار سئول آروز می کند این تفاهم باعث گردد تا سئول نیز به مانند تهران شهر پیشرفته ای گردد و این درست در زمانی بوده است که وضعیت اقتصادی مردم کره نابسامان بوده است.نکته جالب آن است که خیابان تهران تنها اسم خارجی در میان خیابان های سئول است
حال با گذشت ?? سال خیابان تهران مبدل به اصلی ترین، زیباترین و گرانقیمت ترین خیابان سئول شده است.دفاترصدها شرکت عظیم تجاری ـ صنعتی و دفاتر شرکت های بزرگ بین اللملی از قبیل یاهو و برجهای بلند این خیابان که یک سرمایه گذاری بیش از ???میلیارددلاری را به خود جذب کرده است در این خیابان قرار دارد و این در حالی است که خیابان سئول در تهران تنها اتوبانی به خود دیده است
اینک این دو خیابان جلوه معنی داری به داستان توسعه یافتگی این دو شهر و کشور بخشیده است. معنایی که برای ما ایرانیان بسیار درد آور و قابل تامل است . و جالب آنکه رویایی کره ای ها برای تبدیل به ایران توسعه یافته با گذشت سی و چند سال برعکس شده است و تبدیل به رویای ایرانیان برای رسیدن به کره شده است
در یک مقایسه تطبیقی سرعت عمل و پیشرفت کره و ایران را در جهت توسعه یافتگی با مشاهده سرنوشت دو خیابان سئول در ایران و خیابان تهران در کره می توان به وضوح دید.


چگونه به آزادی مالی و ثروت برسیم؟

ارسال شده توسط د در 87/8/19:: 12:16 عصر

چگونه به آزادی مالی و ثروت برسیم؟

ثروت یکی از سایه های اساسی انسان ایرانی است و شاید این به درک نادرست وی از مفاهیم ملی و دینی برمی گردد که نتوانسته نسبت مناسبی بین خود و ثروتمندی تعریف کند.
انسان ایرانی در ملاء عام به ثروت می تازد ولی در اندرونی ترین بخش ذهن خود به هر روشی برای دستیابی به آن تلاش و تدبر می کند. این بخش را برای کسانی می نویسم که قصد آن را دارند که با خود شفاف باشند و قبول دارند که ثروت الزاماً فسادآور نیست و دستیابی به آن الزاماً از راه های فاسد نیست.
در کل کتب ثروت که به تحقیق و تفحص پیرامون زندگی ثروتمندان می پردازند، ? اصل اساسی ذکر می شود :
?- درآمد،?- پس انداز، ?- سرمایه گذاری و ?- مدیریت هزینه های زندگی.

?) درآمد :
یادتان باشد اگر همه درآمد خود را خرج می کنید و فکر می کنید کو تا آینده؟ کی فردا را دیده؟ مگه چند روز زنده ایم؟ قطعاً شما از کسانی خواهید شد که اگر بعد از ?? سالگی زنده باشید، شاید بارها به علت فشار مالی طلب مرگ کنید. شاید هم با ? شغله بودن بتوانید تا آخر برج خود را بکشید، اما در مجموع سراشیبی سختی را طی خواهید کرد و مدام حسرت روزهای گذشته پر پول را می خورید که چرا قدر آن را ندانسته اید، شاید هم از آن کسانی شوید که مدام آدم هایی را که وضع مالی خوب دارند، شماتت کنید که لذت بردن از زندگی را بلد نیستند و دارند زجر می کشند و شاید هم به گفتن خاطرات جوانی خود بپردازید که چقدر آدم ولخرج و جالبی بودید، ولی خوب درون شما آن زمان که از دوران ولخرجی می گویید چه احساسی دارد؟ (صادق باشید.)

?) پس انداز :
پس اگر علاقمندید همیشه در وضعیتی مناسب بسر ببرید، پیشنهاد می کنم حتماً درصدی از درآمد خود را هر چند اندک پس انداز کنید و اصلاً هم فکر نکنید که با این مبلغ پس انداز هیچ کاری نمی شه کرد (و نگویید آب که از سر گذشت، چه یک وجب، چه صد وجب).
وقتی زندگی نامه آدم های ثروتمند را می خوانید، متوجه می شوید جمع کردن پس اندازهای کوچک، چگونه بزرگراه ثروت را می سازد و یادتان باشد؛ زمانی موفق به پس انداز می شوید که به قول یکی از نویسندگان ثروت سازی، پس انداز را کالای لوکسندانید، بلکه کالایی ضروری بدانید که ابتدای لیست خریدتان باید قرار گیرد، نه انتهای آن و اگر پولی ماند.
اگر هم می گویید این فرهنگ را بلد نیستید اشکالی ندارد، به بانک بگویید همان اول از حقوقتان رقم پس انداز (حداقل ??% درآمد) را بردارد و مابقی را به شما تحویل دهد. شک نکنید همین کوچک ها در مرحله بعد می توانند در میان مدت زندگی شما را متحول کنند. از تورم هم نترسید که پس انداز شما را ناچیز می سازد. با یادگیری روش بهره گیری از پس انداز، شما تورم را حریف می شوید و یادمان باشد تورم تنها کسانی را آزار می دهد که کالای سرمایه ای ندارند وگرنه آن ها که کالای سرمایه ای دارند چون از رشد نرخ ها منتفع می شوند، شاد خواهند بود.

?) سرمایه گذاری : حال وقت آنست که ضرب المثل ایرانی را محقق کنید " پول، پول می آورد."
پس از اینکه پس اندازهای شما به یک حد قابل تبدیل رسید، می توانید شروع به سرمایه گذاری روی کالاهای سرمایه ای که فکر می کنید برای شما مناسب است، انجام دهید مثل سکه، طلا، سهام، فرش دستباف، زمین، خانه، سپرده گذاری در بانک، مشارکت در راه اندازی یک کسب و کار (این یکی نیازمند تخصص بیشتری از مابقی می باشد.) و سایر کالاهایی که شما به آن تسلط و آشنایی دارید.
کم کم خواهید دید که این سرمایه ها رشد می کنند و می توانید کالاهای مناسبتر و بزرگتر سرمایه ای را خرید کنید و کم کم رشد خوبی را طی کنید.
برای آشنایی بیشتر جهت خرید کالاهای سرمایه ای هم می توانید از مشاور سرمایه گذاری کمک بگیرید و هم می توانید خودتان در یکی از این مسیر ها آموزش ببینید و متخصص شوید. آن وقت می توانید هم این کار را برای خود انجام دهید، هم کمکی برای دیگران باشید و از این راه هم درآمدی کسب کنید
(اگر علاقمند به یادگیری این مباحث بودید، با دفتر بنیاد فرهنگ و زندگی تماس بگیرید و در کلاس زئوس، روش تولید ثروت در زندگی ثبت نام کنید.).

?) مدیریت هزینه های زندگی :
زوج جوانی را بیاد می آورم که ماهانه درآمد متوسط رو به بالایی داشتند، ولی متاسفانه بی اندازه پریشان و به هم ریخته بودند و فکر می کردند باید کار سومی پیدا کنند تا بتوانند هزینه های خود را پوشش دهند.
بعد از اینکه با آن ها گپی زدم متوجه شدم متاسفانه هیچگونه مدیریتی بر هزینه های زندگی خود ندارند و از سوی دیگر به رقابت با خانواده هایی پرداخته اند که حداقل ?? سال بزرگترند و یا ? سال زودتر از آن ها زندگی تشکیل داده اند و از سوی دیگر در لیگ های دیگر رقابتی مانند دختر و پسر عموها، دائی ها، خاله ها و ... شرکت کرده اند و می خواهند از هیچ کدام آن ها هم کم نیاورند.
جالب اینکه وقتی درآمد آن ها برای این رقابت کفاف نمی دهد، از بانک ها و صندوق های مختلف یار کمکی جذب کرده بودند و اقدام به دوپینگ از طریق آن ها نمودند (دریافت وام های متنوع : اتومبیل، خرید خانه، لوازم خانه و...) و تمامی این ها باعث شده بود هر از چند گاهی دچار فشار روانی شده و سر هم داد بکشند و یکدیگر را برای این وضعیت متهم کنند، در صورتیکه هر دو نقش کلیدی در شکل گیری ماجرا داشتند و جالب اینکه حالا می خواستند شغل سوم بسازند، درحالیکه شغل اول آن ها به علت فرسودگی و خستگی مفرط و بی حوصلگی در حال از دست رفتن بود و شغل دوم هم به علت اینکه کارفرما فهمیده بود آن ها بشدت نیازمند آن هستند، با نرخی پایین قرارداد بسته بود.
در روند کلاس از آن ها خواستم که سودی که بابت لوازم مصرفی قسطی و سایر وام ها می پردازند، محاسبه کنند و سپس ببینند چه بر سر درآمد های خود آورده اند؟ و پس از تاملی کوتاه متوجه شدند این مسابقه و نمایش تا کجا آن ها را دچار آسیب و بهم ریختگی کرده و اگر زودتر نجنبند دچار فروپاشی زندگی خواهند شد.
پس باید مدام از هزینه ها بوسیله بودجه بندی مراقبت کرد و نباید به سرعتی که درآمدها رشد می کنند (و گاهی جلوتر از آن) هزینه ها را رشد داد و از سوی دیگر نباید در جهتی حرکت کرد که مدام بخواهیم اینطور جلوه بدهیم که ما متعلق به طبقه بالاتری هستیم و خود را مجبور کنیم هزینه این دروغ را بپردازیم. شک نکنید اگر مدیریت اقتصادی زندگی خود را یاد بگیرید قطعاً می توانید در بالاترین طبقات اجتماعی و مالی زندگی کنید بدون اینکه نیاز به وانمود داشته باشید.


<   <<   31   32   33      >


بازدید امروز: 44 ، بازدید دیروز: 60 ، کل بازدیدها: 683636
پوسته‌ی وبلاگ بوسیله Aviva Web Directory ترجمه به پارسی بلاگ تیم پارسی بلاگ